Australia's Western Desert Art Movement
نزدیک به دو ساعت بعد از رانندگی، جاده آسفالته را ترک کردم و جاده پاپونیا را در پیش گرفتم، مسیری مستقیم و هموار که در سفر طولانی خود به سمت غرب با موانع کمی روبرو بود - گهگاهی بستر نهر خشک، یک صمغ قرمز رودخانه مهیب. علائمی به املاک گاو دورافتاده یا ایستگاه های بومی اشاره می کرد. حصارهای شکسته به افق دور می دویدند.
پاپونیای کم ارتفاع، با جمعیت 400 نفر، مکانی متفاوت و فاقد هرگونه مرکز قابل شناسایی است. دارای یک فروشگاه عمومی و توقفگاه سوخت، یک مرکز بهداشت و ادارات دولتی پشت سیم خاردار، یک کلیسا، یک مرکز هنری و یک مدرسه ابتدایی است.
پاپونیا که در سال 1959 برای اسکان عشایری که توسط مقامات دولتی در ازای شکر، آرد، مسکن و سایر هدایا از صحراها وسوسه شده بودند، تأسیس شد، همیشه یک خلاقیت مصنوعی بود. بنیانگذاران پاپونیا گروه کاملی از گروههای زبانی - پینتوپی، لوریتا، آررنته، کوکاتجا و وارلپیری از جمله آنها را مجبور کردند - در این فرآیند توجه چندانی به رقابتهای سنتی نداشتند. پاپونیا یک مطالعه در دررفتگی بود. خشونت رایج بود و دیابت و سایر بیماری ها در جوامعی که به تازگی کم تحرک شده بودند را فرا گرفت. در برخی از سال ها در اواسط دهه 1960، تقریباً نیمی از ساکنان پاپونیا بر اثر بیماری جان خود را از دست دادند.
در سال 1971، زمانی که یک معلم 31 ساله سیدنی به نام جفری باردون برای تدریس در مدرسه محلی وارد شهر شد، پاپونیا خانه 1400 روح بود. فرار از مدرسه زیاد بود و یک اورژانس بهداشت عمومی شهر را فرا گرفته بود. بسیاری از شاگردان باردون پدر و مادر نداشتند.
بلافاصله پس از ورود به پاپونیا، باردون از بچه ها خواست که نقاشی های دیواری روی دیوارهای کهنه مدرسه بکشند. هدف او تا حدی هنری بود، اما او همچنین امیدوار بود که بچه ها را حول پروژه ای جمع کند که ممکن است غرور جامعه را القا کند. بچه ها خیلی زود علاقه خود را از دست دادند. اما پیرمردان جامعه، از جمله سرایداران و باغبانان مدرسه، از آنها پرسیدند که آیا می توانند کمک کنند.